اسپنتان

ساخت وبلاگ
هوا پر از گردوخاک بود با این وجود از زندان خانه بیرون زده بودیم تا سرزمین گردوخاک زده را سیاحت کنیم.مقصد نامعلوم و مسیر غربی-شرقی بود.دلم می خواست آن جاده پایانی نداشته باشد.شاید آن لحظه احساس پسر ماهاتون را درک میکردم.می گفت"اگر به حرف مادرم گوش کنم دکان بزنم و یک جا آرام بگیرم.دلم از حبس در چاردیو اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01

آخرین باری که به دیدنم آمده بود با خود فکر کرده بودم که این آخرین بار است که پیرزن را می بینم و عمرش به دیدار دوباره نمی کشد.انگار خیالم راحت بود که حالاحالاها موت به سراغ من نمی آید و به خاطر عمر بیشترش او با درصد بالاتری در تیررس مرگ است در حالیکه با سیر صعودی تصادفها من که هر روز به مدرسه می رفتم اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 170 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01

یک من برگه روی هم تلمبار شده بود.همکارم گفت"وییی این همه برگه را کی تصحیح می کنی؟"گفتم"تصحیح نمیکنم.فقط خواسته ام دانش آموزان کمی درس بخوانند و به خود بیایند."حرفش انگار تلنگری بود که یادآوری کند که برگه ها را دور نیندازم.سر کلاس که رفتم.از بچه ها امتحان نگرفتم به هر نفر چند برگه دادم تا تصحیح کنند. اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 165 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01

از کوچه صدای گام ها و حرفهای نامفهوم مردانی که برای پیاده روی صبحگاهی از پیاده رو در حال عبور هستند به گوش می رسد.در دل می گویم خوش به حالشان و باز با خود می گویم"اگر به جای پیاده روی و گز کردن خیابانها و بیابانها مانند مردان قدیمی کج بیل را روی شانه می گذاشتند و لنگ چرکینشان را روی سر می انداختند و اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01

عمه با سروصدای همیشگی اش آمده و احوال پرسی گرمی می کند.حالش را می پرسم و خوشآمد میگویم.نگاهی به چهره اش می اندازم.دیگر آن جذابیت گذشته را ندارد.تمام دلربابی اش در شباهت به پدر بود و گویی آن شباهت خاص دیگر رنگ باخته است.عمه از گذشته داستانهای تکراری زیادی می داند.هر کدامش را بیش از چندبار برایم تعریف اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01

گفته بود که درد به دلش رسیده و برای تسکینش بی هدف در خیابانهای ملک غریب راه می رود.من از پشت تلفن و فرسنگها فاصله دلم برایش سوخت و در دل برایش آرزوی عافیت کردم.گوشی را که قطع کردم در دل گفتم"چه خوب است که یک مرد می تواند در نیمه شب خیابانها را گز کند و چه بد است که زنها از این حق مسلم محرومند.اگر هم اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01

گفت"بله می خواهم."گفتم"شرط دارد!"گفت"چه شرطی؟"گفتم"به هیچ کس نگویی که به قبرستان رفته ایم."گفت"حتی به پدر؟"گفتم"حتی به پدر!"این بار برخی از کوچه ها رنگ آسفالت گرفته بودند و من در کنار پسر ده ساله احساس امنیت بیشتری میکردم.صدای پارس سگی هر دویمان را به وحشت انداخته بود اما خوشبختانه سگ درون خانه ای د اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 152 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01

مدرسه پر بود از زنهایی که برای رای دادن آمده بودند.ماموری که سجل ها را تحویل می گرفت سعی در مرتب کردن صف داشت اما تلاشش بیهوده بود.معلمهایی که داخل سالن مدرسه نشسته بودند در کارشان سست بودند.چالاک نبودند.داخل سالن که میشدی تازه متوجه میشدی که یک صف طولانی داخل سالن و یک کلاس انتظار را هم پیش رو داری اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 150 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01

عمه میگفت"قبل ترها هر کس اسم حضرت غوث را غوث خالی ادا میکرد یا بی احترامی میکرد.سرش در جا کنده میشد."مردمان پیش حضرتش رفتند و از این تنبیه سخت گله و شکایت کردند یا در مورد علتش سوالی شدند و درخواست کردند چنین تنبیهی برداشته شود یا حداقل فقط زیان مالی ببیند."درخواستشان اجابت شد و تنبیه هلاکت از جانشا اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01